زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با برادر در خروج از کربلا
دردل صحرا گلم بیپیروهن افتاده است جسم صد چاک حسینم بیکفن افتاده است زینت دوش نـبی! بـاور نـدارم اینچـنین زیر کوهی تیغ و نیزه پاره تن افتاده است کاش تنها جای تیر و تیغ بود و نیـزهها جـام سم اسبها روی بـدن افـتاده است غیرتی خیز و نگاهی کن به حال خواهرت بعد تو چشم حرامیها به من افتاده است یک طرف شمر و سنان و یک طرف هم حرمله خواهرت گیر دو سه تا بد دهن افتاده است ای زمـین کـربـلا من میروم امـا بدان روی خاکت کشتهای دور از وطن افتاده است |